سلام
این غزل اخوان بسیار غمگین است اما چه می شود کرد غم باید باشد تا شادی را معنا بخشد.بیماری باید باشد تا سلامتی معنا و ارزش پیدا کند. .بی پولی باید باشد تا پول داشتن لذت بدهد . باخت نباشد برد ارزش ندارد .بازی زندگی با همین تضادها هست که صفا دارد .نوپایی که زمین می خورد در واقع تمرین دویدن می کند و آن زمین خوردن مقدمه ی دویدن ها است . اخوان غم را نمی ستاید بلکه با توصیف زیبای غم ، ارزش شادی را صد چندان می کند . البته در این غزل شادی هم بسیار است .شادی حریفانی که به سفر رفته و سور برپا کرده اند.به هم تبریک می گویند و پیک می دوانند.عید نوروز 1394بر همه به ویژه شما خواننده این متن مبارک باشد.
با آجیل دیگران چنان رفتار کنید که دوست دارید با آجیلتان رفتار شود.
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم